دیشب که باران می آمد

میخواستم سراغت را بگیرم ....!

اما ...!! خوب میدانستم که

این بار هم که پیدایت کنم

زیر چتر دیگرانی ...!!!

با چشمان خیس دنبال قبرم میگشت....

                              یادش نبود روزی را که گفت گورت راگم کن

شاید خدا هم روزی عاشق شود..

دوست دارم به عشقش نرسد..

حالش دیدن دارد

زندگی من و تو به هم ربط دارد !

اگر بی ربط بود،

هیچ وقت خدا ما را به هم نشان نمی داد!

باور کن...

ﺣﺎﻟﻢ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﮔﯽ ﺍﺳﺖ

ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ

ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﮔ

ﻮﯾﻨﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ

تو رفتی و ندیدی یکی پشت سرت خون گریه میکرد

سلام شهرام جونم

خیلی وقته که دیگه اونجور که باید سراغی ازم نمیگیری

اما من به همون خدا که میپرستیش و دوسش داری

دوستت دارم و همیشه به فکرتم

عشقم میدونی یاد چی افتادم

یاد روزهای اول اشناییمون

یادی اون لحظه های که همش به فکرم بودی و

با بودنت میدونستم زنده بودن و زندگی کردن یعنی چی

اون روزا خیلی زود گذشت نمیدونم کدوم

از خدا بی خبر و نامرد در موردم

بهت دروغ گفت

اما خدا و زمان همه چی رو بهت ثابت خواهد کرد

که تنها تورو دارم و خواهم داشت

منو بخاطر همه بدی هام ببخش

انا لله و انا الیه راجعون

فرستنده ای این پیام

کشته و مرده  تو هست

SH

خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار . .

خسته ام ،

یا طلبم را بده ؛

یا طلبت را بگیر . . . !

 !مادر"مرا ببخش درد بدنم بهانه بود

بعضی آدما یهو میان _ یهو زندگیتو قشنگ میکنن

یهو میشن همه دل خوشیت

یهو میشن دلیل خنده هات

یهو میشن دلیل نفس کشیدنت

بعد همینجوری

یهو میرن 

یهو آرزوهاتو خراب میکنن

یهو میشن دلیل همه غصه هاتو همه اشکات

یهو میشن سبب بالا نیومدن نفست

نمیدونم چرا یهو دلم گرفت!!!

دلم واسه اون دبستان تنگ شده 

که وقتی تنها تو گوشه حیاط مدرسه وایسادی 

یه نفر میومد بهت میگفت:

میای با هم دوست بشیم..!!؟

دلتــ♥ کــہ گرفتــہ باشـد

صداـے ترانـہ کـہ هیـچ

بــا صداـے دسـتــــ فروش دوره گــــرد همـ گریــ♥ـــہ میکنـــــے (!)

از این شهر

که آدم هایش

همچون هوایش ناپایدارند؛

گاهی آنقدر پاک که باورت نمیشود

گاهی چنان بی معرفت که نفست میگیرد.

می گویند: شاد بنویس...!!

نوشته هایت درد دارند...!!

و من یاد مردی می افتم که با گیتارش...!!

گوشه ی خیابان شاد میزد...!!

اما با چشمهای خیس...!!

میـدونی ؟بن بسـتــــــ|  زنـدگی کـجـاست ؟؟؟

جــایــی کـه ...

نـه حـــق خــواسـتن داری

نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن

امروزخاطـــرات را سوزاندم امـــا!

بوی خوش هیزمش بيقـــرارم کـــرد؛

اتفاق تازه ای نیست!!

دوباره “دلتنگــــت” شــــدم…